سياست يکسانسازي در استانهاي دو قوميتي تورک-فارس
سياست يکسانسازي در استانهاي دو قوميتي تورک-فارس
(بخشهاي غربي استان تهران و استان قم، بخشهاي مرکزي و شمالي استان همدان، شمال استان مرکزي و سراسر استان قزوين)
بعد از به قدرت رسيدن دار و دستة رضاخان در سال 1299 شمسي (1921 ميلادي)، افرادي مانند تيمورتاش، داور، فروغي، تقيزاده و ... که داراي گرايشات فاشيستي و نژادپرستانه همانند نازيهاي آلمان هيتلري بودند سياست يکسانسازي (Assimilation) را در ايران بر مبناي يک کشور-يک زبان آغاز کردند که بر اساس آن براي وحدت بخشيدن به فرهنگ و هويت کشور و از بين بردن تنوعات فرهنگي و ملي در ايران که سابقة چند هزار ساله دارد، زبان فارسي زبان رسمي و ملي! کشور اعلام شد و بقية زبانها و هويتهاي فرهنگي و ملي اعم از تورک، کورد، عرب، بلوچ، لر، تورکمن و ... غيرقانوني اعلام و انتشار کتاب و روزنامه و نشريه به زبانهاي غيرفارس ممنوع اعلام گرديد.
در ميان اقوام وملل ساکن در ايران، تورکهاي آذربايجان بزرگترين درصد جمعيت کشور را تشکيل ميدادند. بنابرين اين تمرکز اصلي سياستهاي فاشيستي و نژادپرستانة رضاخان و دار و دستة باصطلاح روشنفکرش بر عليه فرهنگ و زبان و هويت ملي تورکهاي آذربايجان بود. ممنوعيت انتشار کتب، روزنامه و هرگونه نشريهاي به زبان تورکي، ضربة جبران ناپذيري را بر روند رشد و تکامل فرهنگ و هويت تورکهاي آذربايجان وارد کرد که اين صدمات و خسارت بعد از گذشت دههها از حکومت رضاخان نه تنها جبران نشده بلکه با شدت تمام از طريق گسترش مدارس، دانشگاهها، راديو و تلويزيون، روزنامهها، مجلات و ... و اختصاص بودجههاي کلان دولتي براي گسترش زبان فارسي و تضعيف و نابودي زبانهاي غير فارسي در دورة حکومت محمدرضا پهلوي و جمهوري اسلامي پيگيري شده است. همچنين در راستاي جعل تاريخ و هويت فرهنگي و ملي تورکهاي آذربايجان اقدام به هويتسازي جعلي براي آذربايجان شده است و مردم تورک آذربايجان را با هويت جعلي آذري خطاب ميکنند که تورک نبوده و نيستند و صرفاً توسط مغولها! تورک شدهاند (چرا مغولها زبان خودشان را در آذربايجان رواح ندادند و چرا اصفهانيها تورک نشدند؟ سوالي است که جوابي براي آن ندارند) و در پروژة طولاني مدت فارسيسازي آنها به اصل و ريشة خود که همانا نژاد برتر فارس!؟ است برخواهند گشت.
همزمان با آن به رواج انواع و اقسام توهينها و تحقيرهاي افواهي برعليه تورکها اقدام کردهاند و به جاي رشد ارزشها و اخلاق انسان دوستانه در ميان مردم کشور، به رواج نوعي فرهنگ لمپنيزم و لمپنپرور در ميان جمعيت قوم فارس کمک رساندهاند که در قالب جوکهاي رکيک و مبتذل در ميان مردم فارسزبان رواج يافته است.
سياست يکسانسازي يا در حقيقت فارسسازي ملل غيرفارس در استانهاي آذربايجانينشين که داراي ترکيب دو قومي تورک-فارس بودهاند با سرعت بيشتري ادامه يافته است و بعلت حضور اقليتهاي فارسزبان در اين استانها و تماس نزديک و ارتباطات گسترده ميان تورکزبانان و فارسزبانان و همزمان با آن حمايتها و سلطة رسمي زبان فارسي به سرعت در ميان جمعيت تورکزبانان اين استانها رواج يافته است و نسل جوان اين استانها اکثراً به فارسي حرف ميزنند و زبان مادري مردم يعني زبان تورکي به زبان حاشيهاي تبديل شده است. حضور اقليت فارسيزبان در اين استانها همراه با سياست سرکوب، تضعيف و نابودي زبانهاي غيرفارسي از سوي حکومت مرکزي زمينه را براي تسريع فارسسازي جمعيت آذربايجاني اين استانها فراهم کرده است.
در بعد اقتصادي نيز اين استانهاي آذربايجانينشين هميشه به طور عمدي از سرمايهگذاريهاي کلان صنعتي، کشاورزي، عمراني و ... حکومت مرکزي محروم بودهاند در حاليکه به لحاظ امکانات آب و هوايي و خاک مناسب شرايط و زمينههاي رشد اقتصادي بيشتري نسبت به استانهاي مرکزي و کويري فارسزبان داشته و دارند. عدم سرمايهگذاري دولت در زيربناهاي صنعتي و اقتصادي در اين استانها باعث گسترش فقر و بيکاري و نهايتاً اجبار به مهاجرت به تهران و ديگر استانهاي فارسزبان يا فارسزبان شده را سبب گشته که نهايتاً تکميل کنندة سياست فارسسازي جمعيت غيرفارس خواهد بود و يکي دو نسل بعد آذربايجانيهاي مهاجر هويت ملي و فرهنگي خود را از دست خواهند داد.
اين مناطق در شمار کم توسعهترين مناطق کشور از لحاظ اقتصادي ميباشند که شامل استان قزوين، بخشهاي غربي استانهاي تهران و قم، بخشهاي مرکزي و شمالي استان همدان و استان مرکزي ميباشند که در هشتاد سال اخير آرام آرام در روند پروژة فارسسازي به استانهاي فارسزبان تبديل ميشوند!
لازم به ياداوري است که بعد از فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد و تحول نظام بينالمللي در راستاي حمايت از حقوق اقوام و ملل سرکوب شده، گسترش حقوق بينالمللي بشردوستانه تحولات در مباني نظري و فلسفي در علوم اجتماعي و رشد نيروهاي فراملي و فرو ملي که حاکميت دولتها را به چالش کشيدهاند در ايران نيز اقوام و ملل سرکوب شدة غير فارس توانستهاند در راستاي حفظ هويت ملي و زبان خود حرکتهاي فرهنگي و سياسي را آغاز کنند. زيرا اکنون ديگر فقط دولتها نيستند که هويتسازي ميکنند بلکه نهادها و سازمانهاي بينالمللي، NGOها، نژاد، قوميت، مذهب و ... به منابع هويت بخش رقيب دولت تبديل شدهاند که ميتوانند تکثر هويتي در جامعه ايجاد کنند و يا در صورت وجود هويتهاي متکثر در يک کشور اين هويتها را تقويت، رشد و تکامل بخشند. خوشبختانه در ايران و بويژه در آذربايجان نيز اين حرکت هويت جويی بيش از 15 سال است که به فاکتورهای تعيين کننده در بين روشنفکران و قشر تحصيلکردة آذربايجانی تبديل شده است و با روند رو به رشد خود در شکل مبارزات مدنی و سياسی خواهد توانست پروژة فارسیسازی ملل غير فارس در ايران را متوقف نمايند.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home